می دانی رفیق 

از درد گفتن سخت است 

گاهی آنقدر بی قاعده است که در چارچوب هیچ کمه ای جا نمی گیرد 

و گاهی آنقدر ساده است که از پشت آهی بلند بیرون

می ریزد 

بعضی درد ها جوری کهنه اند که گویی از هزاران سال پیش 

درست در لحضه ای که خدا خشت آدمی را بر صفحه ی عرش کوبید 

با آن عجین گشته اند 

اما مشکل درد هایی است که مثل انسانی آواره از پی 

یک در به دری و بی خانمانی طولانی، حال کنج قلبت را پیدا کرده و در آن،

جا خوش کرده اند 

می دانی رفیق 

ما صاحب خانه های دل رحمی هستیم...