منِ فراموشکار
سه شنبه, ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۲۵ ق.ظ
جهان ناشناخته و عجیبی است
انسان حتی نمیتواند خودش را بشناسد
براستی که او متحیر و مظلوم در مرکز دایره جهل جهان قرار گرفته است
میل به دانستن دارد و برای فهمیدن تلاش میکند
کمی از شعاع جهالت خود میکاهد و باز بسیاری از معلومات خود را فراموش میکند
انگار که دانستن زیاد به زیان اوست
آری او نباید زیاد بفهمد باید بیش تر از آنچه که میفهمد فراموش کند
اما این فراموشی گریبان معلوماتی را میگیرد که برای فهمیدنش خون دل خورده است
معلوماتی که خود را به ما تحمیل کرده اند قلدر و پر زورند، تا لب گور ما را همراهی میکنند
و به ریش جلاد فراموشی میخندند.
انسان رنج میکشد و رنج هایش جزو معلومات او هستند
اما هیچگاه نمیتواند با فراموشی از چنگال آنها رها شود
و شاید رنج و فراموشی مدتهاست که باهم تبانی کرده اند...
- ۰۳/۰۵/۱۶
بسیار توصیف قشنگی بود،👏
ما باید فراموش کار باشیم،مگرنه اعصابی نمیمونه برای ادامه زندگی.