قطا

شاید یک نویسنده

قطا

شاید یک نویسنده

سلام خوش آمدید

برای تو

سه شنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۱، ۰۲:۲۲ ب.ظ

 

 

و آن روز که تلخ ترین میوه بوسه را
با دو انگشت لرزان لبهایم
از شاخه ی بی رنگ گونه هایت چیدم
باد ترس میانمان وزید
و ساحل چشمهایت طوفانی شد
دریای اشک موج برداشت
موج بالا آمد
سد غرور پلک هایت را شکست
و ابریشم مژگانت را در هم تنید
همان لحضه دستت را دراز کردی
چراغ روحم را از اتاق تاریک تنم بیرون کشیدی

روحم را بلعیدی

و من رفتم تا همیشه برای تو باشم...

 

 

  • مهدی نیازی

نظرات (۲)

زیبا بود

البته اخرش یه ذره هولناک تموم شد یاد دیوانه ساز ها توی هری پاتر افتادم

پاسخ:
نوش نگاهتان 

اِ وا قورتتون داد!!

پاسخ:
خوشبختانه بله 😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
قطا

این کتاب داستانی
روایت متفاوتی است از عشق
که با طنز آمیخته شده است
فایل این کتاب را
می توانید از طریق اپلیکیشن طاقچه
دریافت کنید.

آخرین مطالب