زندگی مثل موتور است.

بیشتر شبیه هوندا هفتاد، ساخت ایران.

گاهی نمی فهمی که تو بر زندگی سواری یا زندگی بر تو...

درست مثل هوندا هفتاد که هم سواری می دهد و هم سواری می گیرد. 

سر پایینی را تو سوارش می شوی و سر بالایی را او...

گاهی تعادل زندگی ات بهم می خورد و با کله وارد لاین زنگی دیگران

می شوی و بر ملات زندگی دیگران ماله می کشی.

لحضه ای را می گویم که در دعوای بین اکبر و کبری یا اصغر و صغری مثل سرخس می رویی و برای آشتی راهکار می دهی که به طلاق ختم می شود.

درست مثل هوندا هفتاد که ناگهان فرمانش قفل می کند و از خیابان منحرف می شود و در پیاده رو،  از پشت به نرمترین جای ممکن یک شخص برخورد می کند.

منظورم همان آخوند بیچاره ای است که دیروز  با فرمان خرگوشی هوندا هفتاد سلام و علیک کرد...

گاهی هم چراغ زندگی ات خود به خود خاموش می شود و با هزار ورد و ذکر و التماس به خلق و خالق روشن نمی شود که نمی شود.

لحضه ای را می گویم که از زمین و زمان خسته می شوی و هیچ کس و هیچ چیز حالت را خوب نمی کند حتی بوسه یار به طولانی ترین شکل ممکن.

درست مثل هوندا هفتاد که وسط خیابان و بین جنگلی از ماشین تِر تِر اش میگیرد و ناگهان سنکوب میکند و تو بین بوق های ممتد راننده ها با صد هندل و ساسات و فحش و خواهش نمی توانی راهش بیندازی و طوری عرق می کنی که آب از فوقانی ترین نقطه بدن به تحتانی ترین نقطه سُر می خورد.

 به نظرم اگر زندگی مثل هوندا هفتاد طوقه داشت می شد مارک (made in iran)  را بر رویش زد.